ده کوچکی است از دهستان لورا و شهرستانک بخش کرج شهرستان تهران، سر راه شوسه کرج به چالوس. سکنۀ آن 50 تن. پاسگاه پاسبانی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). رابینو در سفرنامه خود (بخش انگلیسی ص 27) این ده را به نام گچه سر آورده است
ده کوچکی است از دهستان لورا و شهرستانک بخش کرج شهرستان تهران، سر راه شوسه کرج به چالوس. سکنۀ آن 50 تن. پاسگاه پاسبانی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). رابینو در سفرنامه خود (بخش انگلیسی ص 27) این ده را به نام گچه سر آورده است
سازگار. موافق. (یادداشت مؤلف). - همساز گشتن، موافق و همراه شدن: خروشان از آن جایگه بازگشت تو گفتی که با باد همساز گشت. فردوسی. ، همدم. مونس. قرین. (یادداشت مؤلف) : سخن هیچ مسرای با رازدار که او را بود نیز همساز و یار. فردوسی. ، همسر: که ای خوب رخ کیست همساز تو بدین کش خرامیدن و ناز تو؟ فردوسی
سازگار. موافق. (یادداشت مؤلف). - همساز گشتن، موافق و همراه شدن: خروشان از آن جایگه بازگشت تو گفتی که با باد همساز گشت. فردوسی. ، همدم. مونس. قرین. (یادداشت مؤلف) : سخن هیچ مسرای با رازدار که او را بود نیز همساز و یار. فردوسی. ، همسر: که ای خوب رخ کیست همساز تو بدین کش خرامیدن و ناز تو؟ فردوسی
دهی است از بخش بالای شهرستان اردستان که 226 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و کاردستی مردم قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از بخش بالای شهرستان اردستان که 226 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و کاردستی مردم قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان سوسن بخش ایذۀ شهرستان اهواز، 48هزارگزی شمال خاوری ایذه. کوهستانی، معتدل و سکنۀ آن 395 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان سوسن بخش ایذۀ شهرستان اهواز، 48هزارگزی شمال خاوری ایذه. کوهستانی، معتدل و سکنۀ آن 395 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
کسی که گره درست کند. گره سازنده: بهر گشاد کار که در بستگی کم است با قامت خمیده گره ساز میروم. درویش واله هروی (از آنندراج). ، سازندۀ دگمه و دگمه ساز. (ناظم الاطباء)
کسی که گره درست کند. گره سازنده: بهر گشاد کار که در بستگی کم است با قامت خمیده گره ساز میروم. درویش واله هروی (از آنندراج). ، سازندۀ دگمه و دگمه ساز. (ناظم الاطباء)
آنکه به گل بازی کند. (آنندراج). آنکه شوق پروردن گلهای خوب دارد نه بقصد فروختن: ز بس صحن چمن از خندۀ گلزار خرّم شد در او چون دست گلباز از هوا گل میتوان چیدن. عبدالرزاق فیاض (از آنندراج)
آنکه به گل بازی کند. (آنندراج). آنکه شوق پروردن گلهای خوب دارد نه بقصد فروختن: ز بس صحن چمن از خندۀ گلزار خُرّم شد در او چون دست گلباز از هوا گل میتوان چیدن. عبدالرزاق فیاض (از آنندراج)
مرکّب از: بی + ساز، مقابل ساخته، بی برگ، مرد بی ساز و برگ، (یادداشت مؤلف)، مرد بی ساز و سلاح، عطل، (منتهی الارب)، رجوع به ساز شود، - بی ساز و سامان، ناآماده و غیرمستعد و نامهیا، (ناظم الاطباء)، -، بی آبرو و رسوا، (ناظم الاطباء)، مفعول که به رسوائی کشیده شده است، و رجوع به بی سیرت کردن و رجوع به سیرت شود
مُرَکَّب اَز: بی + ساز، مقابل ساخته، بی برگ، مرد بی ساز و برگ، (یادداشت مؤلف)، مرد بی ساز و سلاح، عُطُل، (منتهی الارب)، رجوع به ساز شود، - بی ساز و سامان، ناآماده و غیرمستعد و نامهیا، (ناظم الاطباء)، -، بی آبرو و رسوا، (ناظم الاطباء)، مفعول که به رسوائی کشیده شده است، و رجوع به بی سیرت کردن و رجوع به سیرت شود
آنکه پیاده یا سواره با گاو (ورزاو) مبارزه کند و او را ببازی گیرد، کولی قره چی غریب اشمار. آنکه با گوی و چوگان بازی کند، بازیگری که چند عدد گوی رنگارنگ در دست گیرد و آنها را یک یک بر هوا اندازد و گیرد، روز نوزدهم از ماههای ملکی
آنکه پیاده یا سواره با گاو (ورزاو) مبارزه کند و او را ببازی گیرد، کولی قره چی غریب اشمار. آنکه با گوی و چوگان بازی کند، بازیگری که چند عدد گوی رنگارنگ در دست گیرد و آنها را یک یک بر هوا اندازد و گیرد، روز نوزدهم از ماههای ملکی
کسی که دیوار ها و سقفها را گچ اندود کند. توضیح بنابر دو قسم است: سفت کار و گچ کار. سفت کار کسی است که بیشتر کارش چیدن مجردی و آجرچینی و شفته ریزی و بر آوردن دیوار و پوشانیدن سقف و نظایر آنست در صورتیکه کار گچکار بیشتر نازک کاری و کارهای ظریف و کم زور است از قبیل سفید کاری و نظایر آن. گاهی گچ کاران فقط سفید کاری میکنند: بگچ کاریش هر که پرداخته گچ از نقره صبحدم ساخته. (طغرا)، آنچه که بگچ اندوده شده آنچه که گچ کاری شده: مصهرج حوض گچ کار
کسی که دیوار ها و سقفها را گچ اندود کند. توضیح بنابر دو قسم است: سفت کار و گچ کار. سفت کار کسی است که بیشتر کارش چیدن مجردی و آجرچینی و شفته ریزی و بر آوردن دیوار و پوشانیدن سقف و نظایر آنست در صورتیکه کار گچکار بیشتر نازک کاری و کارهای ظریف و کم زور است از قبیل سفید کاری و نظایر آن. گاهی گچ کاران فقط سفید کاری میکنند: بگچ کاریش هر که پرداخته گچ از نقره صبحدم ساخته. (طغرا)، آنچه که بگچ اندوده شده آنچه که گچ کاری شده: مصهرج حوض گچ کار